1Dem Vorsänger. Auf der Machalat. Eine Unterweisung von David. (H53-2) Die Narren sprechen in ihrem Herzen: «Es gibt keinen Gott!» Sie handeln verderblich und greulich verkehrt; keiner ist, der Gutes tut.
1احمق در دل خود می گوید: «خدائی نیست.» فاسد شده اند و به کارهای زشت دست می زنند و حتی یک نفر نیکوکار نیست.
2(H53-3) Gott schaut vom Himmel auf die Menschenkinder herab, zu sehen, ob jemand so klug sei, daß er nach Gott frage.
2خدا از آسمان بر بنی آدم می نگرد تا ببیند که آیا شخص دانا و خداجوئی وجود دارد.
3(H53-4) Doch alle sind abgewichen, allesamt verdorben, keiner ist, der Gutes tut, kein einziger!
3همه گمراه و فاسد شده اند. نیکوکاری نیست، حتی یک نفر هم نیست.
4(H53-5) Haben das die Übeltäter nicht erfahren, die mein Volk verschlingen, als äßen sie Brot? Gott aber riefen sie nicht an.
4آیا این بدکاران شعور ندارند که قوم برگزیدۀ خدا را مثل نان می خورند و نام خدا را یاد نمی کنند؟
5(H53-6) Dort aber fürchteten sie sich, wo nichts zu fürchten war; denn Gott zerstreute die Gebeine deiner Belagerer; du machtest sie zuschanden; denn Gott verwarf sie.
5آنگاه سخت ترسان شدند، جایی که هیچ ترس نبود، زیرا خدا استخوانهای محاصره کنندۀ تو را پاشان می سازد. آن ها شرمنده می شوند زیرا خدا ایشان را رد نموده است.ای کاش که نجات اسرائیل از سهیون بیاید. وقتی که خدا اسیران قوم برگزیدۀ خود را باز گرداند، یعقوب خوشی می کند و اسرائیل شادمان می شود.
6(H53-7) Ach, daß aus Zion die Rettung für Israel käme! Wenn Gott die Gefangenschaft seines Volkes wendet, wird Jakob sich freuen und Israel fröhlich sein.
6ای کاش که نجات اسرائیل از سهیون بیاید. وقتی که خدا اسیران قوم برگزیدۀ خود را باز گرداند، یعقوب خوشی می کند و اسرائیل شادمان می شود.