1
وقتی خداوند ما را دوباره به اورشلیم آورد،
فکر کردیم که خواب میبینیم.
1(Sang til Festrejserne.) Da HERREN hjemførte Zions fanger, var vi som drømmende;
2
چقدر خندیدیم و از خوشی سرود خواندیم.
ملل دیگر دربارهٔ ما میگفتند:
«خداوند برای ایشان کارهای عجیبی انجام داده است.»
2da fyldtes vor Mund med Latter, vor Tunge med Frydesang; da hed det blandt Folkene: "HERREN har gjort store Ting imod dem!"
3
در واقع خداوند کارهای عجیبی برای ما کرده است
و ما خوشحالیم.
3HERREN har gjort store Ting imod os, og vi blev glade.
4
خداوندا، سعادت را به ما بازگردان،
همچنانکه باران رودخانههای خشک را دوباره پُر آب میسازد.
4Vend, o Herre, vort Fangenskab, som Sydlandets Strømme!
5
آنانی که با اشكها میکارند،
با شادمانی درو خواهند نمود!
کسانیکه با گریه برای بذر افشانی بیرون میروند،
محصول خود را با نوای شادمانی باز خواهند آورد!
5De; som sår med Gråd, skal høste med Frydesang;
6
کسانیکه با گریه برای بذر افشانی بیرون میروند،
محصول خود را با نوای شادمانی باز خواهند آورد!
6de går deres Gang med Gråd, når de udstrør Sæden, med Frydesang kommer de hjem, bærende deres Neg.