1
من هنوز هم از خدا شکایت دارم و پیش او ناله میکنم،
امّا با اینهمه او از آزار من دست بردار نیست.
2
ای کاش میدانستم که خدا را در کجا میتوانم بیابم
تا پیش تخت او بروم.
3
دعوای خود را به پیشگاه او عرضه میکردم
و دلایل خود را به او میگفتم.
4
آنگاه میدانستم به من چه جواب میدهد
و چه میگوید.
5
آیا از قدرت و عظمت خود علیه من استفاده میکند؟
نه، یقین دارم که به سخنان من گوش میدهد.
6
چون من شخص درستکاری هستم، میتوانم با او گفتوگو کنم
و او که داور من است، مرا برای همیشه تبرئه خواهد کرد.
7
امّا جستجوی من بیفایده است،
او را نه در شرق پیدا میکنم و نه در غرب.
8
کارهای دست او را در شمال و جنوب میبینم،
امّا خودش دیده نمیشود.
9
او هر قدمی که برمیدارم میبیند
و وقتیکه مرا آزمایش کند، مانند طلای ناب بیرون میآیم.
10
من با ایمان کامل راه او را دنبال نموده
و از راه او انحراف نورزیدهام.
11
اوامر او را بجا آورده
و کلام او را چون گنجی در دل خود نگاه داشتهام.
12
او تغییر نمیپذیرد
و هیچکس نمیتواند او را از تصمیمی که میگیرد، باز دارد.
13
او نقشهای را که برای من کشیده است، عملی میسازد
و این تنها یکی از نقشههای اوست.
14
وقتی به این چیزها فکر میکنم، از حضور او وحشت میکنم.
15
خدای قادر مطلق جرأت مرا از بین برده
و مرا هراسان ساخته است.
ایکاش فقط میتوانستم در تاریکی ناپدید شوم و ظلمت غلیظ رویم را بپوشاند.
16
ایکاش فقط میتوانستم در تاریکی ناپدید شوم و ظلمت غلیظ رویم را بپوشاند.