1با چشمان خود عهد کرده ام که به هیچ دختری با نظر شهوت نگاه نکنم.
1
با چشمان خود پیمان بستم
که به هیچ دختری با نظر شهوت نگاه نکنم.
2چون می دانم که خدای قادر مطلق عامل این کار را چه جزا می دهد.
2
چون میدانم که خدای قادر مطلق
چه بلایی بر سر چنین افرادی میآورد.
3او بر سر مردم شریر و بدکار از آسمان بلا و مصیبت را نازل می کند.
3
او بر سر مردم شریر و بدکار
از آسمان بلا و مصیبت نازل میکند.
4او هر کاری که می کنم و هر قدمی که بر می دارم، می بیند.
4
او هر کاری که میکنم
و هر قدمی که برمیدارم، میبیند.
5من هرگز به راه غلط نرفته ام و کسی را فریب نداده ام.
5
من هرگز به راه غلط نرفتهام
و کسی را فریب ندادهام.
6می خواهم خدا خودش مرا با ترازوی عدالت بسنجد تا بیگناهی من ثابت شود.
6
میخواهم خدا خودش مرا با ترازوی عدالت بسنجد
تا بیگناهی من ثابت شود.
7اگر از راه راست انحراف کرده باشم، یا دلم دنبال آنچه که چشمم خواسته است، رفته باشد و یا دستم به گناه آلوده شده باشد،
7
اگر از راه راست منحرف شده باشم،
یا دلم دنبال آنچه که چشمم خواسته است، رفته باشد
و یا دستم به گناه آلوده شده باشد،
8آنوقت چیزی را که کاشته ام دیگران بخورند و همه محصولات من از ریشه کنده شوند.
8
آن وقت چیزی را که کاشتهام، دیگران بخورند
و همهٔ محصولات من از ریشه کنده شوند.
9اگر دلم فریفتۀ زن مرد دیگر شده باشد یا من به دروازۀ زن همسایه کمین کرده باشم،
9
اگر دلم فریفتهٔ زن مرد دیگری شده باشد،
یا در کمین زن همسایه باشم،
10پس زن من هم کنیز مرد دیگر و با او همبستر شود،
10
پس زن من هم، کنیز مرد دیگری شود.
دیگران با او همبستر شوند.
11زیرا این کار جنایت است و عامل آن سزاوار مجازات می باشد
11
زیرا این کار جنایت است و عامل آن سزاوار مجازات میباشد
12و مثل آتش سوزان جهنم می تواند همه چیز مرا از بین ببرد و محصول مرا ریشه کن سازد.
12
و مثل آتشِ سوزانِ دنیای مردگان میتواند همهچیز مرا از بین ببرد
و محصول مرا ریشهکن سازد.
13اگر شکایت کنیز و غلام خود را علیه خود نشنیده و با آن ها از روی انصاف رفتار نکرده باشم،
13
اگر شکایت کنیز و غلام خود را علیه خود نشنیده
و با آنها از روی انصاف رفتار نکرده باشم،
14چطور می توانم با خدا روبرو شوم و وقتیکه از من بازخواست کند، چه جوابی می توانم به او بدهم.
14
چطور میتوانم با خدا روبهرو شوم
و وقتیکه از من بازخواست کند، چه جوابی میتوانم به او بدهم.
15زیرا همان خدائی که مرا آفریده، کنیز و غلام مرا هم خلق کرده است.
15
زیرا همان خدایی که مرا آفریده،
کنیز و غلام مرا هم خلق کرده است.
16از کمک به مردم نادار و مسکین دریغ نکرده ام، بیوه زنی را در حال بیچارگی نگذاشته ام،
16
از کمک به مردم مسکین خودداری نکردهام،
بیوه زنی را در حال بیچارگی ترک نکردهام،
17نان خود را به تنهائی نخورده ام و همیشه با یتیمان گرسنه قسمت کرده
17
نان خود را به تنهایی نخوردهام و آن را همیشه با یتیمان گرسنه قسمت کرده
18و در سراسر عمر خود برای آن ها مثل پدر غمخوار و از کودکی راهنمای بیوه زنان بوده ام.
18
و در سراسر عمر خود برای آنها مثل پدری غمخوار بودم و از کودکی، راهنمای بیوهزنان بودهام.
19اگر می دیدم که کسی لباس ندارد و از سرما در خطر است و یا شخص مسکینی برهنه بسر می برد،
19
اگر میدیدم که کسی لباس ندارد و از سرما در خطر است
و یا شخص مسکینی برهنه به سر میبرد،
20از پشم گوسفندانم لباس مهیا می کردم و به او می دادم تا از سردی هوا در امان بوده از صمیم دل برای من دعا کند و من برکت ببینم.
20
از پشم گوسفندانم لباس میدوختم و به او میدادم
تا از سردی هوا در امان بوده،
از صمیم دل برای من دعا کند و من برکت ببینم.
21اگر بخاطر اینکه در محکمه طرفدار دارم، حق یتیمی را پایمال کرده باشم،
21
اگر بهخاطر اینکه در دادگاه نفوذ دارم،
حق یتیمی را پایمال کرده باشم،
22بازوی من از شانه قطع شود و دستم بشکند.
22
بازوی من از شانه قطع شود
و دستم بشکند.
23چون من از مجازات و عظمت خدا می ترسیدم، هرگز جرأت نمی کردم که به چنین کاری دست بزنم.
23
چون من از مجازات و عظمت خدا میترسیدم
هرگز جرأت نمیکردم که به چنین کاری دست بزنم.
24به طلا و نقره اعتماد و اتکاء نداشته ام
24
به طلا و نقره اعتماد و اتّکا نداشتهام
25و مال ثروت زیاد مایۀ خوشی من نبوده است.
25
و ثروت زیاد مایهٔ خوشی من نبوده است.
26به آفتاب تابان و مهتاب درخشان دل نبسته ام.
26
به آفتاب تابان و مهتاب درخشان
دل نبستهام.
27آن ها را نپرستیده و از دور نبوسیده ام.
27
آنها را نپرستیده و از دور نبوسیدهام.
28زیرا این کار هم یک عمل زشت است و اگر آن کار را می کردم، مستوجب مجازات می بودم، چون از خدای قادر مطلق منکر می شدم.
28
زیرا این کار هم گناه است و اگر آن کار را میکردم،
مستوجب مجازات میبودم، چون با این کار، خدای متعال را منکر میشدم.
29هرگز از مصیبت دشمنان خوشی نکرده ام و از بلائی که بر سر شان آمده است، خوشحال نبوده ام.
29
هرگز از مصیبت دشمنان شاد نشدهام
و از بلایی که بر سرشان آمده است، خوشحال نبودهام.
30زبان خود را از گناه بازداشته و برای آن ها دعای بد نکرده ام.
30
زبان خود را از گناه بازداشته و برای آنها دعای بد نکردهام.
31آنهائی که برای من کار می کنند هرگز گرسنه نبوده اند.
31
آنهایی که برای من کار میکنند
هرگز گرسنه نبودهاند.
32هیچ بیگانه ای را نگذاشته ام که شب در سر سرک بخوابد و دروازۀ خانۀ من همیشه به روی مسافران باز بوده است.
32
هیچ غریبهای را نگذاشتهام که شب در کوچه بخوابد،
بلکه درِ خانهٔ من، همیشه به روی مسافران باز بوده است.
33هیچگاهی مانند دیگران نکوشیده ام که گناهان خود را پنهان کنم
33
هیچگاه مثل دیگران سعی نکردهام
که از ترسِ سرزنش مردم، گناهان خود را پنهان کنم
و خاموش در خانه مانده و بیرون نروم.
34و از ترس سرزنشِ مردم خاموش در خانه مانده و بیرون نروم.
34
آیا کسی هست که به سخنان من گوش بدهد؟
من قسم میخورم که حقیقت را میگویم.
بگذارید قادر مطلق جواب مرا بگوید،
و اتّهاماتی را که علیه من وارد کردهاند، نشان بدهد.
35آیا کسی هست که به سخنان من گوش بدهد؟ من قسم می خورم که حقیقت را می گویم. بگذارید که خدای قادر مطلق جواب مرا بگوید و اتهاماتی را که دشمنانم علیه من وارد کرده اند نشان بدهد.
35
من آنها را به گردن میگیرم
و تاج سر خود میسازم.
36من آن را بدوش خود می گیرم و تاج سر خود می سازم.
36
همهٔ کارهایی را که کردهام، برای او بیان میکنم
و با سرفرازی در حضور او میایستم.
37او را از همه کارهائی که کرده ام، آگاه می کنم و با سرفرازی در پیشگاه او حضور می یابم.
37
اگر زمینی را که در آن کشت میکنم
از مالک اصلیاش بزور گرفته باشم،
38اگر زمینی را که در آن کشت می کنم، از مالک اصلی اش بزور گرفته باشم،
38
و از محصول آن بدون قیمت خورده
و باعث قتل مالک آن شده باشم،
در آن زمین به عوض گندم، خار
و به جای جو، علف هرزه بروید.
سخنان ایّوب پایان گرفت.
39و از محصول آن بدون قیمت خورده و باعث قتل مالک آن شده باشم،در آن زمین بعوض گندم خار و بجای جَو علف هرزه بروید.»
پایان کلام ایوب.
39
در آن زمین به عوض گندم، خار
و به جای جو، علف هرزه بروید.
سخنان ایّوب پایان گرفت.
40در آن زمین بعوض گندم خار و بجای جَو علف هرزه بروید.»
پایان کلام ایوب.